باور انسان اساس تمام امور است.
داستان موفقیت
آنچه در کویر می روید فقط گز و تاق نیست؛ زعفران هم هست. بابابزرگ خیلی زحمت می کشید. تابستان ها در مزارع زعفران بوته های خار شتر رشد می کند و آن ها را با بیل از بیخ زمین قطع می کنند. برای کمک به بابابزرگ با برادرم مرتضی از تهران می رفتیم دهاتمان ارسک و تمام خارها را می زدیم. لذت بخش بود چون هم بابابزرگ خوشحال می شد و هم مادرمان. همین برایمان بس بود.
هفت هشت سالی هست که از ازدواجم می گذرد و در این سال ها کارهای زیادی را با دغدغه بهینه سازی انرژی انجام دادیم. یک سال هم از خروجمان از شرکتی که در پارک علم و فناوری دانشگاه تهران تاسیس کردیم می گذرد. در آن روزهای سخت سال ۹۲ به پیشنهاد پدر مساله ای جدید را با استادمان پروفسور محمدباقر منهاج در میان می گذاریم. پدر از سختی های کشاورزان در آبیاری می گوید و به تمدن نوین اسلامی فکر می کند. مشکل آبیاری کشاورزی در مناطق کویری و بهینه سازی مصرف آب است و استاد بسیار استقبال می کند. موضوعات پروپزال ها را عوض می کنیم و می رویم سمت آبیاری کشاورزی.
خانواده هایمان تشویق و حمایت می کنند و همه علاقمند هستند تا آینده را ببینند. تلاش همسرم از من بیشتر است و مطالعه و شبیه سازی مدل های مختلف را بررسی می کند. استاد هم چه خوب رهنمود می دهد و راهنمایی می کند.
کار به مرحله تجاری سازی رسیده است. با مرتضی درمیان گذاشتیم و قول داد حمایت کند و کرد. مادر هم از این همکاری بسیار خوشحال است.
شرکت تائیدیه دانش بنیانی را می گیرد و کار شروع می شود. استاد منهاج هم حمایت ویژه ای دارند و بعد از اختراع در ایران، ثبت اختراع در آمریکا را به حمایت ایشان شروع می کنیم. روزی که ایمیل ثبتش آمد مشهد بودیم. منزل پدر همسرم، همه خوشحال شدند و از همه بیشتر مادر همسرم خوشحال بود. فرهیخته است و اهل مطالعه.
حالا زیر ساخت ها آماده است و همه چیز برای خدمت به کشاورزان آماده شده است. طی این مدت بهترین دوستانم به کمک ما آمدند و همه آماده ایم تا از خدمت لذت ببریم. مثل دوران نوجوانی.